این روزها خیلی از دست خودم عصبانی ام ... عصبانی از اینکه چرا به زور مجبورت نکردم تا شیر خودمو بخوری ؟!!!! شاید اگه مجبورت می کردم الان قوی تر بودی و اینقد زود به زود سرما نمی خوردی ... الان نزدیک به 1 ماهی می شه که سرما خوردی و اون معده کوچیکت پر شده از شربت های مختلف ...... اونقدر سبک شدی که دارم دیوونه می شم .. از اون طرف اطرافیان که اصلا درک نمی کنن که بچه منی نه اونا .... از طرفی از دست خودم عصبانی ام چون اون موقع که باید درس نخوندم تا الان که تو رو دارم ازت لذت ببرم ...کلی از کارای دانشگاه مونده ...مثلا من ترم آخرم و باید پروژه بدم اما تا الان هیچ کاری برای پروژه نکردم ...الکی میام به وبلاگ تو ور می رم تا مث...