آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

آراد کوچولو

چرا پستای من و لایک نمیکنید ، عشقا

دلتنگی آراد

عشقم هر روز بیشتر دلم برات تنگ می شه ...... وقتی صبح ها می ام می بینمت و تو بی تفاوت به من هستی می خواد قلبم از جا در بیاد . ولی عزیزم چاره ای ندارم به جز اینکه این دوری رو تحمل کنم برای آینده خودم و تو و بابا . تا الان هزینه زیاد کردیم و باید از توش یه چیزی در بیاد وگرنه دانشگاه رفتنم بی معنی می شه . از دوری تو رو اوردم به سی......خیلی احمقانست ولی یکم از دردم و تسکین می ده ....امیدوارم بتونم در آینده مادر بهتری برات باشم ... همیشه عشق من می مونی ...اینو یادت نره ...از ته دلم تو رو دوست دارم ...... ...
24 آذر 1392

آراد جون در 16 ماهگی

اینقدر از این موتور خوشت میاد که نگو ولی دوست داری به جای اینکه سوارش بشی برش گردونی و با چرخاش بازی کنی . اون گاوی و که دیگه نگو یه جور باهاش بازی می کنی که من حسودیم می شه .... قربون اون قیافیه خوشگلت بشم جیگر من ...
20 آذر 1392

جدیدترین رفتار آراد در 1 ماه گذشته

با این که تو یک ماه گذشته مریض بودی اما یه خوبی هم داشت و این بود که کلی کارای جدید یاد گرفتی .... 1- یاد گرفتی رو پاهای خودت بایستی که من خبرشو همه جا اعلام کردم اینم عکسی از اون لحظه با شکوه   2- تونستی که البته با کمک من راه بری البته باید یه انگشت من یا هر کس دیگه ای رو بگیری و خودت به تنهایی راه نمی ری ........( ای تنبل ) 3 می تونی چند تا کلمه رو بگی : ای چیه ........این چیه ( بیشترین کلمه ای که می گی تقریبا همه چیزو می خوای بدونی ) دَدَ ----------- کلا بیرون رفتن منظورته تا--------تاب بازی با-----------بالا بیییم -----------بریم اِده ---------بده اییدا----------ایدا ...
19 آذر 1392

درد دوری از آراد

این روزها خیلی از دست خودم عصبانی ام ... عصبانی از اینکه چرا به زور مجبورت نکردم تا شیر خودمو بخوری ؟!!!! شاید اگه مجبورت می کردم الان قوی تر بودی و اینقد زود به زود سرما نمی خوردی ... الان نزدیک به 1 ماهی می شه که سرما خوردی و اون معده کوچیکت پر شده از شربت های مختلف ...... اونقدر سبک شدی که دارم دیوونه می شم .. از اون طرف اطرافیان که اصلا درک نمی کنن که بچه منی نه اونا .... از طرفی از دست خودم عصبانی ام چون اون موقع که باید درس نخوندم تا الان که تو رو دارم ازت لذت ببرم ...کلی از کارای دانشگاه مونده ...مثلا من ترم آخرم و باید پروژه بدم اما تا الان هیچ کاری برای پروژه نکردم ...الکی میام به وبلاگ تو ور می رم تا مث...
19 آذر 1392

تابستون توی شمال

امسال تابستون تصمیم گرفتیم بریم نوشهر .... آراد جون بزرگتر شده و حالا تقریبا می فهمه اطرافش چه خبره!!!!!! آراد و خاله آیدا - تله کابین نمک آبرود - 18 مرداد 1392 آراد و مامان مصی و مامان آتنا و مادرجون آراد و مامان مصی آراد و مامان آتنا و بابا حامد - نمک آبرود آراد روی صخره بوسه آراد از مامان ...
31 مرداد 1392

رفته بودیم پارک

دیروز جمعه بود ما هم رفتیم پارک کلی از دستت خندیدیم بقیه عکسها در ادامه مطلب آراد و دوستش برعکسم که از سرسره میای پایین ردیف پایین از راست : مامان مصی ، خاله آیدا ، خاله آزیتا و بابایی ردیف بالا از راست : مامان آتنا ، آراد کوچولو و بابا حامد ...
11 خرداد 1392