وقتی از کنار ساحل اومدیم متوجه شدیم داری دندون در میاری خیلی هیجان زده شدیم ....اصلا بیتابی نمی کردی ... اما نشود از دندونای خوشگلت عکس بگیرم ... روزای بعد شمال خیلی سرد بود اصلا نمی شد بدون لباس گرم از خونه بیای بیرون بعد با بابا تصمیم گرفتیم بریبم نمک آبرود . وقتی با تلکابین می رفتیم بالا همینجوری به اطرافت نگاه می کردی خیلی تعجب کرده بودی ... نمی دونم اون لحظه پیش خودت چی فکر می کردی ...شاید گوشه ای جایی که قبلا توش بودی و دیده بودی ...بهشت و می گم مامان جون ... به درختا ...به صدای پرنده ها ....به آدمای جور وا جور .....به اون همه زیبایی ....اصلا قابل وصف نیست ... ...