آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

آراد کوچولو

چرا پستای من و لایک نمیکنید ، عشقا

اذان گفت تو گوش آراد

قرار بود اون روز تو گوشت اذان بگن ... خیلی مراسم طولانی برگزار می شه اما ما تصمیم گرفتیم خیلی کوچیک و خودمونی برگزارش کنیم ...به خاطر همین از مادر جون ( مامان بزرگ مامان ) خواستیم که زحمت این کار و بکشن ...ایشون هم از سادات هستن و هم بزرگ فامیل ...البته تو خودتم از طرف مامانت یه جورایی سیدی پسرم ...... فقط یه ذره گریه کردی ها ...... بعدش تو گوشت دعا گذاشت ....اینقدر آروم گوش می دادی مامان مصی اینقدر ماچت کرد ... ...
6 دی 1391

درد و دل مادرانه 1

اسلایدشو // سلام به موجود زیبایی که درونم شکل می گیرد ، نمی دانم چه احساسی دارم ، نمی دانم چه احساسی باید داشته باشم . خیلی وقت است که منتظرت هستم . نمیدانم هنوز زود است که احساسی در من شکل بگیرد یا نه ! شاید هم باید همیشه چیزی را لمس کنم تا آن را حس کنم ! .........       سلام به موجود زیبایی که درونم شکل می گیرد ، نمی دانم چه احساسی دارم ، نمی دانم چه احساسی باید داشته باشم . خیلی وقت است که منتظرت هستم . نمیدانم هنوز زود است که احساسی در من شکل بگیرد یا نه ! شاید هم باید همیشه چیزی را لمس کنم تا آن را حس کنم !  امیدورام که از دست من ناراحت نشوی . خیلی خسته ام در این روزها همیشه خوابم می...
10 آذر 1391

اولین روز ها

عزیزم روز اول به خاطر اینکه من حالم خوب نبود رفتیم خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ همه اونجا جمع شده بودن بابا بزرگ برات گوسفند کشت . دوستای مامان بزرگ ( مامان مصی ) اومده بودن نی نی رو ببینن .  برای دیدن عکسا به ادامه مطلب برین ....     وقتی گذاشتمت تو کریر گم شده بودی ....     هر کاری کردم که شیر بخوری نمی خوردی به خاطر همین کلی گریه کردم آخرش هم شیر رو با شیشه بهت دادن ......       لباسات برات بزرگ بودن ....اینقدر خنده دار ....     بابایی خیلی منتظرت بود یه لحظه ازت جدا نمی شد ....   عاشق این لباستم ....   ...
10 آذر 1391